زبان سرخ، سر سبز می دهد بر باد.

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    نگارش۱_ص۸۳ 

    مثل_نویسی

    احتیاط در سخن گفتن و پرهیز از گفتن حرف‌های نیش‌دار و خطرناك كه ممكن است به قیمت جان تمام شود .

    آورده اند كه ...
    شبی دزدی استادانه به هر طرف می تاخت . در اثنای راه گذر او بر كارگاه دیبا بافی افتاد كه جامه لطیف و زیبا می بافت و انواع تكلیف در آن به كار می برد و اصناف نقش‌های بدیع و صورت های دلفریب در آن پدید آورده و نزدیك آمده بود كه آن جامه را تمام كند و از كارگاه بر گیرد.
    دزد با خود گفت : وضع موجود را از دست نباید داد و یافته ها را رها كرد ، صواب آن است كه ساعتی این جا مقام كنم چندان كه مرد دیبا باف ، این جامه از كار فرو گیرد، بخسبد .
    من فرصت به غنیمت دارم و جامه را از وی ببرم . پس به حیلتی كه توانست در اندرون كارگاه او آمد و در گوشه ای مخفی نشست و استاد دیباباف ، هر تاری كه در پیوستی، گفتی: ای زبان به تو پناه می برم و از تو یاری می طلبم كه دست از من بداری و سر مرا در تن نگاه داری .

    مرد وقتی دیبا را تمام كرد و از كارگاه آن را پائین آورد ، آن را نیكو پیچید و از آن پرداخته شد .

    طلیعه صادق، دزد از خانه بیرون آمد به سركوی منتظر نشست ، چندان كه مرد از عبادت خود دست كشید ، جامه برداشت و عزم سرای وزیر كرد ببیند او چه گوهری را ظاهر خواهد كرد.
    چون به سرای وزیر رفت و وزیر به بارگاه آمد و در صفه بار نشست و پرده برداشتند ، استاد دیبا باف پیش تخت رفت و جامه عرضه داشت ، چندان كه جامه را باز كردند و حُسن صنعت و لطف آن را دیدند ، حیران شدند و بر تناسب آن صورت غریب و تناوب آن نقوش بدیع ، تحسین ها كردند .
    پس رای از او سئوال كرد كه : این جامه ، سخت خوب پرداخته ای ، اكنون بگو كه این جامه را به چه كار آید ؟
    آن مرد گفت : بفرمای تا این جامه را در خانه نگهدارند تا روزی كه تو را وفات رسد . این جامه را به صندوق تو اندازند .
    وزیر از این سخن برنجید و فرمود تا آن جامه را بسوزانند و آن مرد را به زندان ببرند و زبان او را از حلقومش بیرون كشند .

    مرد دزد آن جا ایستاده بود و آن حال را می دید ، چون حكم وزیر را شنید ، خندید . وزیر را ، نظر برخنده او افتاد . او را در پیش خود خواند و از سبب خنده او پرسید مرد گفت : اگر مرا به گناه نكرده عقوبت نفرمایی و به مجرد قصد عزم ، بر ارتكاب جنایت مواخذه نكنی ، صورت حال آن مرد را بگویم وزیر او را ایمن گردانید .
    مرد دزد حال مناجات او را باز گفت وزیر چون آن حكایت را شنید ، گفت : بیچاره تقصیر نكرده است ، اما شفاعت او به نزدیك زبان مقبول نیفتاده است . پس رقم عفو بر جریمهٔ او كشید و او را بفرموده تا قفل سكوت بر دهن نهد . چه كسی كه بر زبان خود اعتماد ندارد ، او را هیچ پیرایه به از خاموشی نیست.

    دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 112 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1396 ساعت: 6:30