ایستاده ایم ..

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    ایستاده ایم .. ما مردمان این دیار بی کسی ...با اقتدار فریاد می زنیم ...نگاه به دست های رنجور ما نینداز ، نگاه به چشم های غمگینمان نینداز ؛ در این دل شور و شعفی است از ناتوانی شما . به گمانت کیست پیروز این میدان های خسته از ظلم تو ؟ کیست که تاریخ را رقم میزند ؟ کیست که اسوۀ حماسه خواهد شد ؟

    به گمانت آتش تند و تیز تو ، جنگل سبز مرا به ویرانی خواهد کشاند؟ تو چه میدانی که جنگل ها هم رودخانه دارند ؟ تو چه میدانی که قد علم کنی ، طغیان می کنند ؟

    کودکان مرا ببین ، همان هایی اند که  میدان جنگ برایشان حکم کوچه و سنگ ها برایشان همان توپ فوتبالیست که کودکان تو ، تنها آن را وسیلۀ بازی میدانند در حالی که کودکان دلیر من در هر سنگ آینده ای روشن می بینند .

    کودکان تو آرزوی غلبه بر یک دروازه بان را دارند و کودکان من در کوچه پس کوچه های جنگ ، در فکر باز پس گرفتن چهاردیواری های خاطره شان هستند ، همان هایی که خانه نام دارد . آنها در فکر غلبه بر یک نیروی عظیم متجاوزند . تو چه میدانی که شیر خواران سرزمین من ، بزرگ شدۀ میدان جنگ اند ؟

    ما می ایستیم ، نه ایستادن خالی، ایستادن هایمان را به رخ می کشیم ، به سنگ های کوچک در دستمان می نازیم ، مگر به کوچک بودنشان است ؟ تو بنگر همین سنگ ها چه حماسه هایی نمی آفرینند . ما روحمان را در سنگ حکاکی می کنیم ، کینه مان را در مشت هایمان تلنبار می سازیم ، تو چه میدانی که نگاه ما تیر زهر آگین شده در این دیار مظلومیت ؟

    که می گوید مقاومت از آن کوه است ، مگر نمی بینی کوه درس اقتدار را در سرزمین می آموزد . خاک در دست کودکان سرزمین من از ابهت وجودشان سنگ گشت . مگر نمیدانی اگر دست کوچک مردانم سنگ را لمس نمی کرد ، سنگ دیگر سنگ نمیشد ؟ مشتی خاک بود که نه معنای مقاومت میدانست نه انسجام .

    کوچک مردان من از کودکی در ظلم تحمیلی ات ، طغیان کردن را به خوبی یاد گرفته اند . پشت شب های سیاه تحمیلی ات ، سپیدی لبخندهای صادقانه و ایمان رهایی می درخشد ؛ چرا که واژۀ شکستی که کودکان تو از آن به ناامیدی یاد می کنند ، کوچک مردان من آن را پلی می سازند برای پیروزی و تو چه میدانی که خمپاره های تو ، قله ای می سازد برای آسمانی شدن کودکان من .

    تو وارد جنگ با کودکان و دلیرمردان و زنان قد کشدۀ سرزمین من شده ای و چه میدانی که نباید با کودکان وارد بازی شد ، چرا که خوب می دانند چگونه لحظه اخر با ترفندی ، بی آنکه بفهمی ، کیش و ماتت کنند . حال به گمانت پیروزی از آن کیست ؟

    تو هرچه در توان داری به کار گیر .. چرا که توپ و تفنگ هایت هم از اقتدار نام سرزمینم به لرزه در می اید ...چرا که آسمان هم از داشتن چنین وارثانی به خود می بالد ... تو چه میدانی که آسمانی شدن کودکانم ، هریک ستاره ای می شود در سیه شب های ظلم تو و هرکدام چلچراغی می شود در آسمان و چقدر آسمانم ستاره بارانیست . گاه من نیز شب را با روز به اشتباه می گیرم .

    آری تو نزدیک تر بیا اگر از سقوط هراسی نداری ... آفتاب سرزمین من نیز طلوع خواهد کرد و مصمئن باش ، پس از این دیگر میدان های جنگ قتلگاه نخواهند بود ، بلکه بوستان تفریحی کودکانی خواهد بود که گل بوته های اقتدار را آب خواهند داد . بگذار کودکانت بگویند :«بابا آب داد.» کودکان من خواهند گفت :« پدر ، این آب را بنوش ... گلویی تازه کن ، تاجان بگیری برای فریاد های پیروزی .» حال تو بگو : پیروزی از آن کیست ؟؟!!

     

    mina.g

    دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان...
    ما را در سایت دست نوشته دانش آموزان ۱۳آبان ممقان دنبال می کنید

    برچسب : ایستاده ایم,ایستاده ایم تا آخرین نفس,ایستاده ایم حامد زمانی, نویسنده : 0avazghalam4 بازدید : 119 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 0:15